محمد محمدي نيا
نيمهي دوم قرن بيستم، شاهد چرخشي در توجه به مسالهي عدالت است. نقطهي عطف اين چرخش را ميتوان «جان رالز» و نظريهي عدالتش دانست. غالبا بحث از تطور مفهومي عدالت را با يونان باستان آغاز ميکنند. انديشهپردازي متفکران يونان باستان از عدالت، همچون بسياري از مفاهيم نظري در مابعدالطبيعه، اخلاق و سياست را نميتوان ناديده گرفت. اما يونان آغازگر تامل پيرامون اکثر اين مفاهيم نيست. يونان باستان، به ويژه در دورهي طلاييش، شاگرد خوب تمدنهاي غني آن روز، يعني مصر، آسياي صغير، ايران، بينالنهرين، هند و چين است. شايد کمتر شاگردي در تاريخ، مانند يونانيان از آموزگارانش پيشي گرفته باشد؛ اما بيترديد يونان نقطهي آغاز نيست. اين نوشته نميخواهد تطور مفهوم عدالت در حوزههاي تمدني تاثيرگذار بر يونان باستان را بررسي کند. موضوعش تحولات مفهومي عدالت در غرب است. از متفکران يوناني و رومي عهد باستان و الهيدانان مسيحي قرون وسطي نيز به سرعت عبور ميکند تا به دورهي مدرن و عصر حاضر برسد...