محمدحسين ظريفيان يگانه
در آنچه گفتهاند و نوشتهاند، «رنسانس» را مبدأ نوزايي مغرب زمين و آغاز حركت به سوي «مدرنيسم» ناميدهاند. چه آنكه زوال حاكميت كليسا در مغرب زمين ـ كه به زعم عدهاي علت تامّه تاريكي مغرب دانسته شده است – معلولي از آموزههاي تحريف شده مسيحيت در آن عصر و پيش از آن، فقر كلامي و ضعف فلسفي اين آيين، خشونت و شدت عمل كليسا در مواجهه با مخالفان فكري خود و اقبال متوليان امر دين به دنياپرستي و لذتمحوري و پشت پا زدن به اصول و مباني اديان توحيدي دانسته شده است. هر چند اين تحليل صحيح است، اما همه ماجرا اين نيست و رقابت دستگاه حكومت با دستگاه دين بر سر ماديات و تجملات و نقش دولتهاي مستبد ظالم را نيز نميتوان ناديده گرفت. دنياطلبي و لذتمداري سلسلهجنبانان نهضت به اصطلاح اصلاح ديني، فريبكارانه پشت سر نقاط متعدد ضعف آموزههاي مجهول مسيحيت پنهان شد و همه تيرها عنوان قدسي«دين» و «دينداري» را نشانه رفت. همه اين تباهي و دغلبازي را ميتوان در كلام مارتين لوتر روحاني اصلاحطلب مسيحي و پايهگذار مذهب پروتستان كه از رهبران اين نهضت به شمار ميرود، به نظاره نشست. او آشكارا ميگويد: «با ياران خوشگذران خويش معاشرت كنيد، بنوشيد، بازي كنيد، سخنان ركيك به زبان رانيد و خوش باشيد. انسان گاهي ناگزير است براي ابراز انزجار خويش از شيطان، دست به گناه بيالايد و به شيطان مجال ندهد كه او را به خاطر كارهاي ناچيز، مشوّش و هراسان سازد. كسي كه بيش از اندازه از گناه هراسان باشد، گمراه است!»...