محمدرضا فلاح تفتي
گويا بايد رد پاي تناقض را در همه جاي مسيحيت ديد. در اعتقادش به تثليث و تجسم خدا در عيساي ناصري، اين تناقض نمود بيشتري دارد. اين تناقض را در تعامل دين مسيحي با عالم سياست نيز ميتوان يافت. اين ارتباط و تعامل؛ فراز و فرود بسياري دارد و تمام اين قبض و بسطها بر اساس دين رخ داده است. هم آنان که قصر را به قيصر وانهادند؛ خود را تابع کتاب مقدس ميدانستند و هم آنان که تنها به فرمانبرداري حاکمان از واتيکان خشنود ميگشتند، اينگونه بودند. شايد بايد هر دو گروه را راست کيش بدانيم و اين دو موضع متناقض را بپذيريم؛ چرا که در عالم مسيحيت، هر امر متناقضي را سرّي از اسرار الاهي ميدانند!...