به قلم سردبير
«سپس جانور عجيبي ديگر ديدم كه از داخل زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت، مانند شاخهاي بره و صداي وحشتناكش چون صداي اژدها بود. او تمام قدرت آن جانور اهريمني اول را كه از زخم كشنده خود خوب شده بود به كار ميگرفت و از تمام دنيا ميخواست كه جانور اول را بپرستند. او پيش چشمان همه دست به معجزات باور نكردني ميزد و از فضا آتش به زمين ميآورد. او در حضور جانور اول قدرت مييافت تا اين كارهاي عجيب را انجام داده، مردم دنيا را فريب دهد و ايشان را وادار سازد مجسمه بزرگي از جانور اول بسازند. همان جانوري كه از زخم شمشير جان سالم بدر برده بود. حتي او توانست به آن مجسمه جان ببخشد تا بتواند سخن بگويد و همه كساني كه او را نميپرستند به مرگ محكوم كند...