نيره قاسمي زاديان
ساحرة قرن بيست و يك، با چشم جادويياش، همه را سحر ميكند. جام جهاننمايي كه هر ثانيه، با هزار رنگ و طرح و صدا، سر آدمي را گرم ميكند. بچهها، با صداي او از خواب بيدار ميشوند و پاي حرفهايش ميخوابند. مادرها، موقع ديدن فيلم محبوبشان، ديگر حوصله بچه و سر و صدايش را ندارند. مردها با فوتبالهايش، قرار از كف ميدهند و هيچ كسي را نميشناسند. تلويزيون، تيشهاي شده بر درخت رابطة آنها؛ تيشهاي نامرئي، كه ريشههاي درخت رابطه و عاطفه را يكي يكي قطع ميكند. اين نوشته اشارهاي است كوتاه به شكافي كه تلويزيون، بين نسلها مياندازد، از آغاز زندگي تا پايان آن...