محمد ملکزاده
حكايت عرفان اصيل و عارفان به حق حقيقتگرا يعني همانانكه پيوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشتهاند، حكايتي شيرين است كه اوراق زرّين تاريخ اسلام را به زيبايي آراسته و فضاي جهان را پرطنين ساخته است. جذّابيت دروني اين راه كه ميل به اطلاع و رسيدن به سر منزل مقصود را در عموم برميانگيزد از يكسو و ناهمواري راه و بيخبري و سادهدلي عوام از سوي ديگر، گروهي شيّاد را يار گشته تا خود را رهنما و عارف و عالم و صوفي قلمداد و متاع ناخالص خويش را در اين بازار عرضه كنند. اينان نه به دنبال كشف حقيقت كه در پي كسب شهرت و رياست و جامة عمل پوشاندن به آرزوهاي شخصي خويشاند. عارفان واقعي نه دلبسته دنيا و متاع دنيوياند و نه دنبال مرادنمايي و مريدسازي و صد البته كه مقابله با اين افراد و چنين شياداني را بر خود فرض ميدانند. در اين نوشته برآنيم تا با نگاهي گذرا به بخش مهمي از آموزههاي فكري و رفتاري اين گروه _ در رابطه با ولايتپذيري و اوليا سازي _ قدري به كاوش در اين زمينه بپردازيم...