حسين فلاح زاده ابرقويي
پِترُس فداکار را که يادتان هست؛ همان کودک که در شب سرد زمستاني وقتي تَرَک سد را ديد، انگشت خود را در سوراخ آن کرده، راه نفوذ آب را گرفت و شهر را از سيلاب نجات داد. راستي اگر اين سوراخها و به عبارت ديگر، اين «منفذهاي نفوذ» بيشتر بودند، پترس چهکاري ميتوانست كند؟ اگر فاصله سوراخها يا تَرَکهاي سد از هم دور بود، چه اتفاقي ميافتاد؟ اگر از برخي منفذها اطلاع نمييافت چه؟...