سيما درخشان
عقربهها، ساعت دو نيمه شب را نشان ميدهند، اما اين بيدار شدن ناگهاني؛ يعني شبزندهداري اجباري تا صبح. صبح روزي که ميبايست به خوبي شروع شود تا کارها با موفقيت همراه گردد، اما حالا هرج و مرج ناخواسته، سکوت شب تو را ربوده و باز خودرويي قاتل آرامشت شده است. خودرويي که اين روزها اسپرت بودنشان، مجوّز هرج و مرجشان شده، لوله اگزوزهاي پر سروصدا، سيستمهاي چند ميليوني که بيشتر شيشهشکن ميباشند و شيشههاي مات و دودي اين ماشينها که امکان ديد را از چشمان عموم سلب کرده است و سواران اين خودروها را تا نهايت آزادي که همانا پوشيدن هر پوشش و استفاده از هر نوع آرايش و گريمي است، سوق داده، اما همه اينها خواسته و ناخواسته بر يک چيز پا مينهند و آن عفّت عمومي است که با ادامة اين روند کمرنگ و کمرنگتر ميشود...