محمدمهدي موسوي
اگر سيرى اجمالى بر وقايعى كه پس از پيروزى انقلاب در كشور رخ داد داشته باشيم، به خوبى مىبينيم كه هر جا ضد انقلاب در گوشهاى از مملكت آتش فتنه افروخته و خون بيگناهى بر زمين ريخته شده است، جاى پاى منافقين را به وضوح مىتوان ديد. هر چند نام و نشانها متفاوت است، ليكن آنجا كه هدف از بين بردن انقلاب اسلامى است، شعارها واحد شده و نيزههاى نفاق و شرك، اساسىترين زير بناى انقلاب يعنى اساس اسلام را هدف قرار داده است. ظهور چهره نفاق همواره در مراحل ثانوى هر انقلاب و حركتش است. دشمنان چون در ضعف و ناتوانى قرار مىگيرند، تغيير چهره داده و با پوشيدن لباس نفاق در پى نفى انديشه دينى و حقيقت برمىآيند. از اين روست كه خطر آنها براى هر جامعهاى، از خطر هر دشمن خارجى بالاتر و بيشتر است. در طول تاريخ ايران چه پيش و چه پس از پيروزى انقلاب، گروههاى زيادى بودهاند كه در پوشش ماسك نفاق، ضربات بسيار خطرناكى به كيان اسلام و انقلاب زدهاند. در اين مقال در پى آن بودهايم كه تأثير انديشههاى بازرگان و نهضت آزادى را بر روند فعاليت منافقين و تأثير و تأثر اين دو بر يكديگر را بررسى نماييم...