به قلم سردبير
ميگويند در مراكز لهو و لعب دنياي غرب، نه پنجرهاي به بيرون باز است كه طلوع و غروب خورشيد را نشان دهد و نه ساعتي بر ديوار كه كسي گذر زمان را دريابد؛ ساكنان اين ميكدهها و عشرتكدههاي دنياي نوين، در زماني خارج از زمانها و مكاني جداي از مكانها، شهروندِ شهري هستند كه «غفلت» وجه تشابه همة آنان است؛ غفلت از خدا، غفلت از خود، غفلت از جامعه و حتي غفلت از گذر زمان؛ آنان مشغول به چريدن در مرتعي مرگبار، چنان سرخوشند كه آنجا را شكرستان عالَم ميپندارند...