حفيظه مهديان
آخر هفتهها ميهماني دورهاي داشتيم. هر هفته يک خانواده، فاميلها را دور هم جمع ميکرد. بزرگترها با اشتياق خاصي دور هم مينشستند و از هر دري ميگفتند. ميان همين صحبتها، پاي دردلها به ميان ميآمد و از درد هم باخبر ميشديم. همفکري ميکرديم و دغدغه حل مسائل يکديگر را داشتيم. فضا کاملا صميمي بود. بچهها در بين بازيکردن به کار بزرگترها هم سرک ميکشيدند و بسياري موضوعات را غيرمستقيم ميآموختند. نسلها از نسل قبل الگو ميگرفتند! کمکم عضو جديدي وارد زندگيها شد؛ عضوي که فقط حرف ميزد، بيآنکه بشنود؛ بيآنکه توجه کند: تلويزيون! ديگر مثل قديم، دور هم حلقه نميزديم. مثلثي مينشستيم. يعني سرِ هرم، جناب تلويزيون در بالاي مجلس مينشست و بقيه افراد روبروي او! به هم که نگاه ميکرديم فقط نيمرخ يکديگر را ميديديم. صورتها رو به عضو جديد بود. کمکم که بزرگتر شديم اعضاي جديدتري به فاميل ما اضافه شد. لپتاپ، تبلت، موبايل، شبکههاي اجتماعي، واتساپ، وايبر، اينستگرام... خداروشکر هنوزهم ميهماني دورهاي داريم. آخر هر ماه دور هم جمع ميشويم؛ اما ديگر نه حتي مثلثي. از بزرگ و کوچک تا مرد و زن فاميل هريک گوشه خلوتي مينشينيم، سر پايين مياندازيم و با يارالکترونيکي خود مشغول ميشويم. از بس سر به زير شديم، ديگر نه حتي نيمرخ که فقط کف سر همديگر را ميبينيم. جالب است که دور هميم ولي براي ارتباط از ابزار استفاده ميکنيم. بلوتوث ميفرستيم، پيامک ميزنيم و يادمان ميرود از دردهاي يکديگر بپرسيم. بچهها هم مشغول بازياند، اما نه توپبازي و خالهبازي! بلکه بازيهايي پر از جنگ و خونريزي و خشونت. بازيهاي ديجيتالي! ديگر بچهها کاري به کار بزرگترها ندارند. سرک نميکشند، ياد نميگيرند. آموزش از راه وسايل ارتباطجمعي شکل ميگيرد و نسلها بيگانه با نسل قبل رشد ميکنند. گويي نسلي جديد از کشورهاي غربي به ايران وارد کردهايم که زبان نسل قبل را نمي فهمد...