الهام رضايي
فقط مشتي بسيجي نبودند که هم قسم ميشدند. دستاني که به سوي هم دراز ميشد، چندان يکدست و يکرنگ نبود. اين بار طلبه، دانشجو و کنارشان هم بسيجي آمده بودند تا به افکارشان - که چندان نيز همفکر به نظر نميرسيد - سمت و سو بدهند. انگشتانشان که در هم گره خورد، ميثاقشان جدّي شد تا آنجا که ميثاقنامة خود را با مُرکّب سرخ امضا كردند. باورش سخت است كه نسل سومي باشي و در اين برهة زماني که همه چيز قيد و بندي ميشود تا ماندنت را تثبيت کند، تو براي رفتن و نماندن بالبال بزني و گويي صدور جواز رفتن هم به همين بال و پر زدنها بستگي دارد که برخي گوي سبقت را از ديگران ميربايند؛ درست همانند شهيد مهدي دهشيري که نيامده رفت!...