مهيا زاهدين لبّاف
پس از وقوع هر انقلاب، جداسازي نيروهاي خالص و وفادار از افرادي که گرگصفت لباس ميش بر تن ميکنند و در درياي پرتلاطم آغازين هر حکومت به اميد صيدي بزرگ، تن به امواج سياست ميزنند، کاري بس دشوار است و انقلاب اسلامي ايران نيز از اين قاعده مستثني نبوده است. کشور ايران که ساليان سال تحت لواي حکومتهاي سلطنتي روزگار گذرانده بود، با پيروزي انقلاب دست بر زانوهاي خود گذاشته و تصميم گرفت طعم شيرين جمهوري اسلامي را به دور از دخالت و تحميل قدرتهاي سلطهگر و عناصر وابسته به آنها بچشد. هنوز از روزهاي بحراني و حساس انقلاب فاصلهاي نگرفته بوديم که صلاي حمله و رخنة دشمن بر مرزهاي پاک ايران به گوش رسيد و گرگهاي ميشصفت با تخيل نزديک شدن زمان شکار، لباسهاي تظاهر را از تن بيرون آورده و دستان مودّت خود را به سوي دشمنان دراز کردند. دشمنان خارجي با تکيه و پشتيباني بر نيروهاي خائن داخلي، فشار بيامان خود را افزودند تا جاييکه کار به ترور شخصيتها رسيد. آنان اطمينان داشتند که با ترور مهرهها و ياران اصلي انقلاب، ضربه جبرانناپذيري بر پيکرة انقلاب وارد خواهند ساخت. غافل از اينکه ملت و دولت ايران با قطره قطره خون عزيزانش درخت جمهوري اسلامي را آبياري کرده و قطع هر شاخه از تنه انقلاب، بر عمق و قطر ريشههايش خواهد افزود. چرخش قدرت بين سه رئيسجمهور و وقايع پيرو آن در طي 9 ماه، همچنين حضور گسترده مردم در انتخابات هر دوره با توجه به شرايط بحراني سال 1360، شاهدي بر اين ماجراها بوده است...