علياکبر عالميان
قِصه پر غُصه دموكراسي غربي و پافشاري مدعيان اين دموكراسي براي صدور آن به اقصي نقاط جهان، به يك تراژدي تبديل شده است. اين قصه هر چند به يك طنز تلخ تبديل گرديده، اما در وراي آن ميتوان روي ديگر چهرة دروغين غرب وحشي را به وضوح مشاهده كرد. غربي كه امروزه داعيه انسان دوستياش گوش فلك را پر كرده است، خود روزگاري پيشقراول توحش ننگين بود و امروزه نيز سردمدار توحّش مدرن شده است؛ توحش مدرني كه نمايش آن امروزه در عراق، افغانستان و ساير نقاط دنيا ديده ميشود. تاريخ سياه استعمار، گواهي ميدهد كه كشورهاي به اصطلاح صلحطلب امروزي، چه جنايتهايي كه در حق بشريت روا نداشتهاند. جنايتهايي كه بر سنگيني كتاب ننگين قرنها استعمار افزوده است. اسپانيا، پرتغال، هلند، فرانسه، بريتانيا، روسيه و اين اواخر ايالات متحده آمريكا و همة آناني كه در شمار استعمار ميباشند، نميتوانند امروزه مدعي آزادي و برابري حقوق باشند، از صلح و پرهيز از جنگ سخن بگويند و از لزوم پرهيز از خونريزي دم بزنند؛ چرا كه آنان خود محكوم به ارتكاب همه جناياتند. در طول تاريخ و در هر جنگ و نزاعي، رد پاي استعمار ديده ميشود تا به نوعي به مفهوم دموكراسي از نگاه آنان پي ببريم. راستي! آنها از كدام دموكراسي سخن ميگويند؟!...