كاغذ ديواري شهر

  • warning: Missing argument 1 for t(), called in D:\WebSites\nashriyat.ir\themes\tem-nashriyat\upload_attachments.tpl.php on line 15 and defined in D:\WebSites\nashriyat.ir\includes\common.inc on line 962.
  • warning: htmlspecialchars() expects parameter 1 to be string, array given in D:\WebSites\nashriyat.ir\includes\bootstrap.inc on line 869.

اصغر فتاحي

ساعت‏ها با خود كلنجار مي‌رفتم. كار من شده بود شنيدن حرف‏هاى يك من صد غاز مردم. كلكسيونى از آراى مختلف در فضاى سينه‏ام جاى گرفته بود. هر كسى چيزى مى‏گفت. يكى از عشيره دفاع مي‌كرد، يكى به برنامه‏‌ها بند كرده بود و ديگرى به كم‏تر از بيست هزار تومان رأى نمي‌فروخت. هر كس مي‌خواست ديگرى را در اعتقاد خود شريك كند. ديگر ذلّه شده بودم. انتخاب يك نفر از ميان اين همه، برايم از كوه‏‌كندن هم سخت‏تر شده بود. زمان مي‌گذشت و اضطراب، روز به روز در من بيش‏تر مي‌شد. سرگردانى سراپاى وجودم را فرا گرفته بود و من نمي‌دانستم چه كنم. روزى نزديك ايام انتخابات، گذرم به خيابان افتاد. شب گذشته، شب آغاز تبليغات نامزدها بود. به ناگاه چشمانم در سيل عكس و پوستر غرق شد. شهر زير بار تبليغات گم شده بود. من هنوز نتوانسته‏‌ام اين مسأله را هضم كنم كه  چگونه تنها در يك شب، در و ديوار شهر با عكس‏هاى كوچك و بزرگ، كاغذ ديوارى شده است. لابد كار حضرت فيل بوده است! در خيابان، چيزى نظرم را به خود جلب كرد. از اول خيابان شروع به شمردن كردم، آخر خيابان شماره كم آوردم. اين همه مدل پوستر از يك كانديدا و ادعاى قانون‏گرايى اين رابطه‏‌اى است كه هرگز نتوانستم بفهمم. گمانم از اصول دين سخت‏تر باشد!...