تكليف الهي و عناصر تصميم گيري سياسي

 

تكليف الهي و عناصر تصميم‌گيري سياسي

ابراهيم برزگر

مقدمه

اركان و عناصر و اجزاي اصلي يك تصميمگيري سياسي چيست؟ اين سؤالي است كه اين فصل در جستجوي پاسخي براي آنست، ابتدا رابطة احكام و تكليف تصميم و بررسي آن بويژه از ديدگاه يك فرد مكتبي و معتقد مورد توجه قرار ميگيرد و از اصل تكليف كه در واقع محور اصلي بحث اين بخش را به خود اختصاص ميدهد و از تصميم براساس احساس تكليف و عمل و رفتار سياسي در تحت لواي تكليف و فرضية تصميمگيري براساس تكليف و اجزاء و عناصر تكليف سخن خواهد گفت و در نهايت در بخش دوم از عناصر ديگري كه بگونهاي بياساس در ارتباط با تصميمگيري سياسي، در قالب تئوري راهها، است از قبيل اطلاعات، تحليل، آيندهنگري، افكار عمومي، و كنش و واكنشهاي دشمن و نقش آن در تصميمگيريهاي سياسي از ديدگاه امام خميني(ره) بحث خواهد شد.

تكليفشناسي: موضوعشناسي، حكمشناسي

به تصميماتِ تكليفي موحد اشاره شد و اينكه اصل عمل به تكليف پيوسته دغدغة خاطر اوست، امّا اين اصل تكليف را ميتوان به اجزاي كلي تقسيم كرد، به عبارت ديگر براي اينكه مكلف موضع خود را در مقابل يك پديدة سياسي مشخص كند بايستي اولاً آن پديده را بشناسد كه آن را «موضوع» مينامند و ثانياً حكم آن را از مكتب و موازين اتخاذ كند. بنابراين، تكليفشناسي به دو بخش، موضعشناسي و حكمشناسي قابل تقسيم است البته اين وظيفه مجتهد و در بعد نظامي سياسي وظيفه ولي فقيه است. به اين ترتيب كه در برخورد با هر موضوعي يا حكم صريحي درباره آن از ناحية شرع رسيده است كه در اين صورت فقها، به آن حكم و دستور عمل دادهاند و يا بدليل اينكه قبلاً موضوعيت نداشته و مسئله مستحدثهاي است و يا اينكه حكمي نيز در خصوص آن موضوع قبلاً بوده است منتهي موضوع در طول زمان تغيير كرده است و از آنجائيكه احكام تابع موضوعات است، و موضوع تغيير كرده است حكم نيز تغيير ميكند، بنابراين حكم، جديدي براي موضوع سابق داده ميشود.1

امام خميني(ره) اسلام را دين جامع الاطرافي ميدانند كه در خصوص زندگي فردي و اجتماعي انسان توسط «فقه» قوانين مقررات آن وظايف او مشخص شده است: «فقه تئوري كامل اداره انسان و اجتماع زگهواره تا گور است.»2 وي فقه را هم تئوري زندگي فردي و هم تئوري حكومت و سياست ميدانند، يعني فقه در مرحله تئوري و طرح پاسخگوي تمام نيازهاي بشر است از اين جهت كلية مسائل پيچيده سياسي، اقتصادي، فرهنگي و هنري كه مورد ابتلاي بشر است بطور جزئي يا كلي در فقه و كلمات فقهاي بزرگ مورد بحث قرار گرفته است و چنانچه در اين متون در خصوص برخي از موضوعات، بحثي نشده و حكمي داده نشده است، جهت آن مستحدثه بودن و عدم وجود موضوع در گذشته و «حوادث واقعه» بودنِ آن است امام در منشور برادري ضمن برشمردن مسائل و موضوعات بيشماري ميگويند:

«همة اينها گوشهاي از هزاران مسئله مورد ابتلاي مردم و حكومت است كه فقهاي بزرگ در مورد آنها بحث كردهاند و نظراتشان با يكديگر مختلف است و اگر بعضي از مسائل در زمانهاي گذشته مطرح نبوده است و يا موضوع نداشته است، فقها، امروز بايد براي آن فكري بنمايند.»3

چنانكه در جاي ديگر از تغيير موضوعات و در نتيجه تغيير احكام آنها سخن گفته، بويژه از نقش «نگرش حكومتي» در استخراج احكام اجتماعي ـ سياسي و اينكه يك موضوع واحد چگونه با اين نگرش تغيير حكم ميدهد سخن ميگويند:

«حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفة عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است حكومت نشان دهنده جنبة عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است.4

«زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند مسئلهاي كه در قديم داراي حكمي بوده است، به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است «حكم جديدي» پيدا كند بدان معني كه با شناختِ دقيقِ روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است و واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي ميطلبد»5

مبتلا به واقعيت اجتماعيِ متعلق تصميمگيري را همراه با شرايط و اوضاع و احوال حاكم بر آن، با در نظر گرفتن زمان و مكان و جنبهها و قابليت اجرايي آن مشخص ميكند و از طرف ديگر با رجوع به منابع و متون اسلامي و تطبيق دقيق آن حكمشناسي ميكند كه در اين حالت يكي از سه فرض مذكور پيش ميآيد كه در هر صورت تصميم متناسب با آن را اتخاذ ميكند، از اين جهت تصميمگيري سياسي براساس تكليفشناسي از حقوق بيخبران از فقه نيست و در مسائلي كه نياز به تصرف در قانون و احكام ثانوي دارد منحصراً در اختيار ولي فقيه است چرا كه اولاً بايستي مجتهد در استنباط احكام باشد و ثانياً چون اين تصميمگيريها داراي بازتابي اجتماعي و سياسي است و وظايف ولي فقيه استنباط است.

امام خميني(ره) كه مروج فرهنگ تكليف و عمل در ايران اسلامي است و اصل تكليف به عنوان فرضيه اصلي در تصميمگيريهاي سياسي اوست بر اين باور است كه تمام رفتارها، حركات، سكنات، اقوال، سكوتها، قيام و قعودها و... همگي براساس امر و تكليف خداوندي شكل ميگيرد:

«همة اينها براي خداست، خدا فرموده است ما عمل ميكنيم. اگر فرموده بود كه برويد در [منزلهايتان] در منزلتان بنشينيد، آن وقت ما براي خدا ميرفتيم منزل مينشستيم، وقتي ميفرمايد كه قتال كنيد «قاتلوهم» ما براي خدا، براي اطاعت است.»6

و ميگويند پيوسته دنبال اين هستيم كه: «ببينيم خدا چي فرموده است، چه گفته است؟»7

و در ادامه مطلب مثالهاي زيادي در اين زمينه ميزنند كه از آنجائي كه خداوند گفته به مستمندان رسيدگي كنيد ما هم چنين ميكنيم، چون فرمايش اوست كه وحدت داشته باشيد (واعتصموا بحبل الله) ما هم براي خدا وحدت خواهيم داشت و يا چون امر به دفاع از كشور كرده است، ما دفاع ميكنيم و در يك كلام از كوچكترين رفتار تا بزرگترين رفتار سياسي امام خميني(ره) همگي حضور امر خدا، فرمودة خدا، توصيه خدا، حكم خدا و قانون خدا، مشهود است و اين كلمات و واژهها و مشقات آنها به همراه واژههايي همچون «اسلام» «تسليم» و... بالاترين سطح، و كميت مقداري گفتار و نوشتار امام در طول مبارزات سياسي را تشكيل ميدهد. و از همين رو، تمام موضعگيريها و تصميمگيريها، مخالفت ها و مبارزات او با قدرتهاي استكباري و عوامل داخلي آنها همگي با نام «خدا» و براي «خدا» و به عنوان «وظيفه» و «تكليف شرعي» صورت پذيرفته است، مروري به تصميمات بزرگ امام بهروشني بيانگر اين مسئله است كه در كنار تمامي آنها واژههاي «تكليف»، «وظيفه»، «موظف» «مكلف» و... مشهود است به عنوان مثال به تصميم بزرگ امام در مورد قبول آتش بس در جنگ تحميلي توجه فرمائيد:

«ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم، راستي مگر فراموش كردهايم كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه فرع آن بوده است؟! ملت ما تا آن روز كه احساس كرد توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود... آن ساعتي كه مصلحت بقاي انقلاب را قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد باز به وظيفه خود عمل كرده است آيا از اينكه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد.»8

تحقق تكليف و اركان سه گانه آن

براي موحد، اين اصل عمل به تكليف در تصميمگيريها نقش «همه چيز و ديگر هيچ» را بازي ميكند يعني اشتغال خاطر اصلي او و موضوعي كه شب و روز و در هر آني و لحظهاي به آن فكر ميكند اين است كه تكليف خود را شناسايي و با انگيزة ناب خدايي به آن اقدام كند. به بيان ديگر قيام الله كند و انجام تكليف با قصد و انگيزه الهي يعني آنچه كه براي او اهميت دارد و كانون توجه او را تشكيل ميدهد «حق بودن» است و:

«حق بودن به اين است كه ما همه چيزمان را اسلامي كنيم، عقائدمان، عقايد اسلام باشد، ايمان را در قلبمان تقويت كنيم، اعمالمان را تطبيق بدهيم با اسلام، با قرآن و اخلاقمان را مهذب كنيم، تطبيق بدهيم با اسلام.»9

يعني حق بودن در همان سه قالب كلي، بينشها، گرايشها و كُنشهاست، و حد نهايي آنچه كه خداوند از ما خواسته است تا اينجاست يعني هرگاه موفق به انجام تكليف و تطبيق خود با حق شديم، همان لحظه، لحظة رسيدن به نتيجه و لحظه پيروزي است:

«مادامي كه در مسير حق باشيم پيروزيم... حق هميشه پيروز است لكن ما بايد فكر اين باشيم كه مسيرمان مسير حق باشد... و اگر خداي نخواسته انحرافي پيدا بشود حق پيروز است لكن ما حق نيستيم، قاعده حق پيروز است صحيح است.»10

و اين «اصل عمل به تكليف» و حفظ مكتب از جمله مسائل حياتي است كه هرگز قابل گذشت و مورد معامله و بده بستان نميتواند قرار گيرد:

«از قضاياي ديگر انسان ميتواند صرفنظر كند از خانهاش بگذرد، از اولادش صرفنظر كند از جهاد ديگر بگذرد لكن از اسلام نميتواند بگذرد هيچ كس حق ندارد كه از اسلام بگذرد.»11

لذا نگراني موحد و مكلف در عدم انجام تكليفش است والا چنانچه موفق به اداي تكليف شود ديگر هيچ جايي براي نگراني باقي نميماند، امامw هيچگونه نگراني از شكست چه در كارهاي شخصي و چه كارهاي اجتماعي را بيمورد ميدانست بلكه نگراني از عدم انجام تكليف و نگراني از خود را مطرح ميكرد. و نگراني از خود تا لحظه انجام تكليف است. بعد از آن ديگر جاي نگراني نيست.

1. تكليفشناسي

روشن است كه بايد تكليف، مكلف شناخته شده باشد تا بتواند آن را به انجم برساند كه البته قبلاً اشاره شد در سطح كلان آن تكليفشناسي وظيفه رهبر و ولي فقيه است كه تصميمات اصولي استراتژيك را از لابلاي متون اسلامي بيرون كشيده (كه البته اين تكليفشناسي در دو بعد موضوعشناسي (واقعيتشناسي) و حكمشناسي تقسيم ميگردد) به هر حال فهم رهبري و استنباط او براي خود و پيروان سياسي او حجت است ولو آنكه در بعد موضوع و يا در بعد حكم، تطبيق با واقع امر نكند. هِرَم تكليفشناسي در نازلترين سطح آن به صورت تشخيص و احسان تكليف و مسئوليت تودهها براي قيام و آگاهي و بلوغ فكري آنها از اوضاع اجتماعي و يا مشاركت آنها در صحنههاي سياسي جلوهگر است بنابراين «تكليفشناسي» را ميتوان معرفت و آگاهي به حكم خدا تعريف كرد كه موحد بداند خداوند از او چه خواسته و چه دستور و حكمي در مورد موضوع خاص داده است تا بتوانند امتثال امر كند:

«در هر كاري ببينيد خدا چه ميگويد، آن را انجام دهيد»12

عنايت امام به تكليفشناسي در فرآيند تصميمگيري اجتماعي عنايتي تام بود به نحوي كه مكرر در مواقع حساس ضمن تحليل گذشته حركت انقلاب، تأكيد داشتند كه تكليف فعلي و تكليف آينده را بايستي شناخت و بر آن اساس تصميمگيري و اقدام كرد:

«ما گذشته را پشت سر گذاشتيم و بحمدالله موفقيتآميز بود. به گذشته خيلي نبايد نظر كرد، عمده آينده است. تكليف فعلي ما چيست؟ تكليف بعد از اين و آينده ما؟ فرق نيست بر اينكه ما همه مكلف هستيم به تكليفهاي الهي براي حال و براي آينده»13

و در جاي ديگر نيز قريب به همين مضمون ميفرمايند كه: مهم شناخت وضعيت فعلي و پيشبيني آينده براي تعيين تكاليف حال و آينده است:

«مهم اين است كه ما تكاليف حال و آينده را بدانيم. آنچه گذشته است بحمدالله خوب گذشت لكن آنچه مهم است اين است كه تكليف ما در حال چه است و در آينده،»14

چنانكه اشاره شد براي تكليفشناسي، ابتدا بايستي به شناخت موضوع و واقعيات همت گماشت زيرا متعلق احكام و تصميمات هستند و در اين جهت نيز بين احكام اوليه اسلام و احكام ثانويه تفاوتي نيست زيرا تشخيص موضوع در تشخيص اثباتي و يا سلبي حكم اعم از اوليه و يا ثانويه مؤثر است در تشخيص موضوعاتي كه ميتوان از كارشناسان و متخصصين متعهد علوم تجربي و علوم انساني روز از آنها بهره جست و يا بعضاً از عرض متداول جوامع بهره گرفت امام خميني(ره) ضمن توصيه به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ميفرمايند:

«از كارشناسان متعهد و متدين در تشخيص موضوعات براي احكام ثانوية اسلام نظرخواهي شود كه كارها به نحو شايسته انجام گيرد و اين نكته نيز لازم است كه تذكر داده شود كه ردّ احكام ثانويه پس از تشخيص موضوع به وسيله عرف كارشناسي يا ردّ احكام اوليه فرقي ندارد و چون هر دو احكام الله ميباشند و نيز احكام ثانويه ربطي به اعمال ولايت فقيه ندارد... و با تشخيص دو سوم مجلس شوراي اسلامي كه جمعي از علماي اعلام و مجتهدان و متفكران و متعهدان به اسلام هستند در موضوعات عرفيه كه تشخيص آن با عرف است، با مشورت از كارشناسان حجت شرعي است كه مخالفت با آن بدون حجّت قويتر خلاف طريقة عقلاست چنانچه تغيير احكام اوليه يا شك در موضوع و عدم احراز آن با طريقة عقلا مخالف است.»15

تشخيص موضوع مسئلهاي بس مهم در تكليفشناسي است از اين جهت ابهام در تشخيص موضوع، ابهام در تشخيص تكليف و تصميم را بدنبال دارد. از هيمن جاست كه تكليفشناسي آنگاه مشكل ميشود كه موضوعشناسي و پديدهشناسي سياسي مشكل شود به عنوان مثال، امام خميني(ره) يكي از تكاليف مشكل را، تكليف در مقابل منافقين دانسته، كار مسلمانان را با آنها بس مشكل ارزيابي كرده، حل مشكل منافقين را از اعظم مشكلات از صدر اسلام تاكنون و عصر حاضر ميدانستند ايشان ضمن مقايسه تطبيقي دشمني محمدرضا شاه و دشمني منافقين تكليف خويش و مردم را در قبال شاه آسان و در مقابل منافقين مشكل قلمداد ميكردند زيرا موضوع و مطلب شاه روشن بود چون با صراحت حرف و عقيدهاش را بيان ميكرد و حال آنكه موضوعيت منافقين مبهم است و اين ابهام به حكمشناسي تكليف در قبال او نيز تسري پيدا ميكند:

«امروز هم مسلمانها مبتلاي به دستهاي از منافقين هستند كه كار اين، كار مسلمانها با اين منافقين مشكلتر است با كارشان با محمدرضا، محدرضا ايستاده بود و ميزد و ميكشت و تكليف ملت با او معلوم بود ملت ميرفت به جنگش، امّا يك دستهاي كه در ظاهر اظهار اسلام ميكنند، در ظاهر براي اسلام دعوت ميكنند، در ظاهر حرف اسلام ميزنند، قلمهايشان و قدمهايشان براي اسلام است لكن زير پرده با اسلام مخالفند، مخالفت با اسلام ميكنند در زير پرده با اينها بايد چه بكنيم، كار با اينها بسيار مشكل است، حل مسئله منافقين، پيغمبر اكرم(ص) هم نميتوانست حل بكند، حضرت امير(ع) هم گرفتار اينها بود و حلّش نميشد بكني، حلش مشكل است.»16

2. عمل به تكليف

گام بعدي اقدام و عمل به تكليف است و از قضا بيشتر آسيبها، نه از ناحيه، اطلاع بر تكليف بلكه از ناحية عمل و اقدام است. آيات و روايات وارده در زمينه عمل بدون عمل و عالم بيعمل بسيار است و بويژه عوامل گرايشي و روحيهاي مانع تبديل ايده به عمل ميگردند كه در بخش دوم، فصل اول مورد بحث قرار گرفت. اين اقدام عملي در نظريه تكليف از اهميت بسياري برخوردار است.

درست است كه مكلف در هر حال تلاش خود را در حصول به نتيجه ادامه ميدهد امّا اين تلاش بايستي در چارچوب موازين مكتبي (و نه توسل به اهرمهاي نامشروع) صورت گيرد لذا تلاش براي حصول به نتيجه، خود تكليف است و اين مسئله موجب ظهور دو بعد ظاهراً متضاد گرديده است يعني از سويي مأمور به نتيجه نباشيم و در عين حال نيل به نتيجه براي ما تكليف باشد و از اين جهت عدم اهمال و مسامحه و عدم قيام به تكليف و انجام به نحو احسن و قصور و تقصير در اين راه مورد عقاب و سرزنش قرار گرفته است:

«اگر مسامحه كنند در اين امر، اهمال كنند، نروند و رأي ندهند، مسئوليت متوجه خود آنهاست.»17

«ما نشستيم كه حق خودش پيش برود، تكليف خودمان را نتوانستيم ادا بكنيم»18

«ما قصور كرديم در آن و بايد جبران بكنيم.»19

«اگر چنانچه ما قصور بكنيم، در اين موقع كه حساسترين موقعهايي است كه بر كشور ما ميگذرد تقصير كاريم»20

«خداوند با شماست به شرط اينكه شما هم به وظيفهتان عمل كنيد»21

بنابراين ننشستن و منزوي نبودن، كنارهگيري نكردن، حضور در صحنه داشتن، دخالت كردن و مشاركت فعال داشتن و در يك كلام قيام كردن براي خدا يكي از اركان مهم تكليف است، نبايد انتظار عمل و اقدام را از ديگري داشت چنانكه با انتظار ياري از ديگران زمان اقدام و عمل و تحقق تكليف را نبايستي به تأخير انداخت.22

امام خميني(ره) در وصيتنامه خويش از ملتهاي مسلمان ميخواهند كه انتظار كمك و ياري از خارج را نداشته باشند و خود به اين امر حياتي يعني پياده كردن احكام اسلام، كه تحقق بخش آزادي و استقلال آنها است قيام كنند23 و نيز به علماء در مورد دخالت در سياست و مشاركت سياسي و مشاركت سياسي فعّال آنها را تأكيد ورزيده، و خواستار وارد شدن آنها در ميدان و صحنه سياسي شدهاند:

«علماء مسائل را مطرح كنند ننشينيد ديگران براي شما تكليف معين كنند خودتان تكليف را معين كنيد»24

و در مواقع حساس و مختلف به ملت ايران تذكر عدم توقع انتظار عمل، از ديگري را تكرار ميكنند مثلاً در مورد كنترل رفت و آمد منافقين و دستگيري آنها در اوج ترورها و انفجارها ميفرمايند:

«اگر نشسته ملّت كه براي او پاسدارها فقط، كميتهها فقط، دولت فقط، انجام وظيفه بدهد اين اشتباه است، همه افراد الان موظفند به اينكه اين مسائل را تعقيب كنند.»25

و در جاي ديگر با تعبير ديگري همين مطلب را ميفرمايند:

«اگر من بنشينم براي اينكه يكي ديگر كار بكند، شما بنشينيد كه من كار بكنم من بنشينم شما كار بكنيد، نه من كار انجام ميدهم نه شما انجام ميدهيد منتظر نباشيد ديگران براي شما كار بكنند.»26

و فراتر از آن امام(ره) نه تنها از مكلفين، ميخواهند كه در انتظار ديگري عمل را به تأخير و يا تعطيل نكنند بلكه از آنها ميخواهند كه به نحو احسن و شايسته هر كس در هر مقامي و مسئوليتي هست كار خود را به خوبي انجام داده، هر شخص، شغل و عمل خود را جدي بگيرد و با اين نظريه اصلاح يك مملكت آن هم در يك مقطع زماني كوتاه، ميسر ميشود:

«تكليف ما چيست؟ تكليف هر يك از ما و هر يك از افراد ملت اين است كه آن كاري را كه ميكند خوب انجام دهد... تكليف ما اين است كه اولاً هر كاري كه محول به ماست خوب انجام دهيم، محصليد خوب تحصيل كنيد، معلميد خوب تعليم كنيد، استاديد خوب استادي كنيد، كارگريد خوب كار كنيد... اگر يك ملتي يك چنين هوشياري برايش پيدا شد كه هر كه، هر شخصي كار خودش را خوب انجام بدهد، يك ملت اصلاح ميشود زود هم اصلاح ميشود»27

3. انگيزة ناب الهي

بُعد سوم نظريه تكليف كه بطور جدي به عنوان يكي از آسيبهاي تصميمات موحد مورد عنايت قرار ميگيرد و تقارن با عمل به تكليف دارد، انگيزه و قصد الهي داشتن در عمل به تكلف است. يعني صرف شناخت تكليف و يا حتي عمل به تكليف، كفايت نميكند، بلكه روح عمل (انگيزة الهي) نيز بايستي در عمل حضور داشته باشد. مبحث انگيزه كه الفاظ ديگري همچون «قصد»، «نيّت»، «خلوص»، «محرك»، «داعي»، «غرض» نيز بيان ميگردد، بحث اساسي در تصميمگيري سياسي الهي است، زيرا قهراً بر حركت و رفتار سياسي انسان يك تصميم مترتب است و بر آن يك نيت و انگيزه، بدون رعايت اينگونه انگيزهها، تلاشها فاقد ارزش خواهند بود و بقول حضرت امام «ماعندكم» است و «ما عندالله»28 نيست، لذا تنها كارهايي كه با انگيزة الهي انجام ميگيرد، باقي ميماند (و ما عندالله باق) و داراي پاداش و نيز روحيه بخشي و قوّت معنوي دارد، و هر چند كه حجم مادي عمل كم باشد امّا چون روح عمل در عمل عامل حضور دارد آن را بالا ميبرد و حجيم ميكند از منظر امام(ره): «اخلاص به منزلة روح عمل است.»29 لذا حجم عمل را نه در ارتباط با حجم مادي عمل بلكه بايستي در ارتباط با حجم معنوي و روح عمل مشاهده كرد، چنانكه در انسان اينگونه است:

«همانطوري كه انسان به اين حجم مادي انسان نيست. اين حجم مادي را ساير چيزها هم، حيوانات، بسياري از حيوانات هم بيشتر اين حجم را از انسان دارند، آنكه اسباب امتياز انسان است از ساير حيوانات، آن جهت معنويت انسان است، آن روح انسان است.»30

در مثالِ «قيام الله» كه امام خميني(ره) در تاريخيترين سند خود مربوط به 15 سال پيش يعني سال 1363 هـ.ق و 20 سال قبل از 15 خرداد 1342 مطرح كردهاند و پيوسته در بيانات و پيامهاي مكرر ايشان اين نكته تكرار شده است سه ركن نظريه تكليف بخوبي مشهود است، قدم اول يقظه و بيداري است31 انساني كه بخواهد تغييري در درون خود و يا در برون ايجاد كند و قيام كند، قدم اول بيداري است، بيداري همان تكليفشناسي است كه وضع خود و اجتماع را دريابد و تكليف خود را بفهمند كه وظيفهاش قيام است. بُعد ديگر نظرية تكليف در اينجا قيام كردن، يعني عمل به تكليف است و بالاخره قسمت سوم اينكه صرف قيام نيز كفايت نميكند بلكه قيام بايد براي خدا باشد:

«انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثني و فرادي» يعني خودتان هستيد قيام كنيد«لله» جمعيت هم كه هستيد، گروهها هم كه هستيد باز قيامتان «لله» باشد فقط قيام نباشد»32

مسئله انگيزه و خلوص در بيانات و آثار امام خميني(ره) بسيار مشهود است در مناسبتهاي ديگر نيز بدان اشاره ميكنند33 چنانكه در كتاب چهل حديث نيز به اين بحث پرداختهاند كه اين امر در مجموع بيانگر اهتمام تام امام به اين مفهوم است، البته در برخورد با اصلاح اين انگيزهها بطور ريشهاي برخورد كرده، ميفرمايند:34

«وقتي قلب الهي شد همه چيز انسان الهي ميشود، يعني حرف كه ميزند، حرفش هم الهي است، استماع هم كه ميكند استماعش هم الهي است، راه هم كه ميرود راه رفتنش هم الهي است.»35

يعني با اصلاح قلب، انگيزهها نيز اصلاح ميگردند چنانكه در ذيل حديث بيستم از كتاب چهل حديث اصلاح ملكات و غايات را مؤثر در اصلاح انگيزهها و نيّات ميدانند.

بدين ترتيب در تئوري تصميمگيري تكليفي آسيبپذيري، از سه ناحيه، بايستي جستجو كرد و آن سه نيز مربوط به سه بعد تحقق اصل تكليف است يعني آسيب از اين است كه با انگيزة الهي حركت نكنيم، و يا از اين ناحيه است كه تكليف را در بعد عملي انجام ندهيم و فراتر از آن اينكه تكليف خود را دقيقاً نشناسيم پس يا به تكليف عمل نشود و يا اگر هم عمل شود ممكن است اشتباهي در اين زمينه صورت پذيرد بنابراين تحقق پذيرفتن تكليف به سه جزء اساسي مذكور است و آسيب آن نيز از همين سه بُعد است بعد از تحقق تكليف توسط مكلف در خارج، ديگر، هرچه هست براي مكلف، پيروزي است، آسيبها از خارج نيستند آسيبها از داخل و از درون خود مكلف و از عدم مؤمن بودن او و از عدم انجام تكليف و تحقق آن در ابعاد سه گانه است، انفعال مكلف از درون و از عمل اوست نه از برون و از دشمن و محيط خارجي دشمن و عملكردهاي او عاجزتر از آن است كه مكلفِ معتقد به نظريه تكليف را به موضوع انفعال اندازد.

بنابراين در نظريه تكليف نگراني از درون و نگراني از مكلف و از عدم انجام تكليف است نه شكست ظاهري از دشمن:

«نبايد نگران باشيم كه مبادا شكست بخوريم، بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم نگراني ما از خودماست، اگر ما به تكاليفي كه خداي تبارك و تعالي براي ما تعيين فرموده است عمل بكنيم، باكي از اين نداريم كه شكست بخوريم چه از شرق و چه از غرب چه از داخل و چه از خارج.»36

دقت بيشتر در نظريه تكليف

در جهت تفكيك بيشتر نظريه تكليف و نيز ملاحظه اثرات نظري و عيني آن ابتدا به ذكر نمونه بارزي از اين نظريه در بيان حضرت امامw اقدام كرده و سپس اجزاي آن مورد اشاره مستقل قرار ميگيرد:

«من در پاريس كه بودم، بعضي خير انديشها ميگفتند كه نميشود ديگر، وقتي كه نميشود بايد چه كرد، بايد يك قدري، گفتم ما تكليف شرعي داريم عمل ميكنيم و مقيد به اين نيستيم كه پيش ببريم، براي اينكه آن را ما نميدانيم قدرتش را هم الان نداريم امّا تكليف داريم، ما تكليف شرعي خودمان را عمل ميكنيم من اينطور تشخيص دادم كه بايد ابتكار را بكنيم.

اگر پيش برديم هم به تكليف شرعي عمل كردهايم، هم رسيدهايم به مقصد.

اگر پيش نبرديم، به تكليف شرعيمان عمل كردهايم

نتوانستيم، حضرت امير هم نتوانست، تكليف را عمل كرد ولي در مقابلش ايستادند، اصحاب خودش ايستادند در مقابلش، نتوانست، اين چيزي نيست، خوب ما به اندازة قدرتمان ما ميتوانيم كار بكنيم... وقتي دين خدا را انسان در خطر ديد براي خدا بايد قيام كند. وقتي احكام اسلام را در خظر ديد براي خدا بايد قيام كند [1ـ] توانست، عمل كرده به وظيفه و پيش هم برده [2ـ] نتوانست، عمل به وظيفه كرده.»37

1. آخرتنگري

اولين مسئلهاي كه در بطن نظريه تكليف نهفته است، «آخرتنگري» است كه مُلهم از جهانبيني و اعتقادات مكلف است در بخش معارف گفته شد كه تصميمات موحد، لباسي است كه تمام هستي مؤمن را ميپوشاند هم هستِ دنيايي او را و هم هستِ آخرتي او را، پس اعتقاد به آخرت، تأثيرات عميقي در تصميمات او بجا ميگذارد و موجب ميشود كه او در تصميمگيريها تمام نتيجه را در اين جهان نبيند، بلكه اساساً اين جهان را جهانِ كار، كشت، زحمت و تلاش دانسته، جهان آخرت را كه جهاني است فناناپذير و جاويد، محل برداشت و نتيجهگيري بداند و البته اين نتايج كه ما هم اكنون در ساخت روحي، خودمان داريم، همگي آنها معلول اعمال خودماست:

«آن جهنمي كه به ما ميرسد آنيست كه از خودمان درست كردهايم، هيچ چيزما نميبينيم اضافه از آنكه خودمان درست كردهايم (ذلك بما كسب ايديكم) ما خودمان درست كرديم جهنم.»38

بدين جهت مكلف تمام حركات و رفتارها و تصميماتِ سياسياش را در جهت دستيابي به اهداف آخرتي و دنيايي ديگر، جستجو ميكند و بيان امام خميني(ره) مبني بر اينكه:

«ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه فرع بر آن بوده است.»39

رسانندة همين مفهوم است كه، سخن از نتيجهگيري در جهان ديگر به ميان ميآورد و نتيجه اين جهاني فرع بر نتيجه آن جهاني است، چنانكه عبارت زير نيز ناظر بر همين معني است كه دستمايه و سرمايه ما آن چيزي است كه در جهان ديگر بما ميرسد:

«وقتي براي اطاعت اوست، نصرت و شكستن هيچ فرقي با هم ندارند، براي اينكه وجههاش همهاش نصرت است. آن چيزي كه مربوط به معنويات است مربوط به جهان ديگر است و براي ما، ماية دست است براي ما سرمايه است.»40

براي امام خميني(ره) كه براساس نظرية تكليف، تصميمگيري ميكنند، آخرت اصل است و دنيا فرع، اهداف آن جهاني،مورد عنايت تام و اهداف اين جهاني در پرتو آن قرار ميگيرد پس مقاصد الهي و اُخروي هرگز مورد گذشت و معامله قرار نميگيرد البته اين به معناي كم ارزشي و يا بيارزشي مسئوليتهاي دنيوي نيست امّا در مقام مقايسه با مسئوليتهاي جهان آخرت و در هنگامهاي كه سائل خداوند تبارك و تعالي باشد عددي محسوب نميگردد، چنانكه ملاك وجاهت و آبرو نيز وجاهت و آبروي نزد خداوند و آن جهاني است:

«ما از اين جا خواهيم رفت... بايد فكر اين را بكنيم كه حالا كه رفتيم، آنجا از ما پرسيدند كه شمايي كه وزير بوديد، چه بوديد؟ چه كرديد؟...» ملّت ازتان ميپرسد كه شما براي اسلام چه كرديد؟ عمده اين است كه ما آن جا آبرو داشته باشيم.»41

«وقتي بنا شد كه همه براي يك مقصد و آن مقصد، مقصد الهي است نه مقصد دنيايي كه چون من حالا به آن رسيدم پس ول كنم. مقصد الهي است خدا هست قيامت هست و ما مسئولين، مقصد الهي است، يك مقصد الهي را با اين چيزها نميشود به همش زد»42

چنانكه اين مسئله در خصوصيت و بعد ديگر نظريه تكليف، يعني احساس مسئوليت مكلف نيز بخوبي عيان است.

2. احساس مسئوليت

نكته دومي كه از فحواي نظريه تكليف فهميده ميشود و در بيانات امام تصريح شده است. «احساس مسئوليتي» است كه مكلف بر عهدة خويش دارد، كه تا آن تكليف، وظيفه را به سامان نرساند، آسوده خاطر نميگردد، تشويش او تنها در همين نقطه متمركز شده است كه تكليف را شناخته و به آن عمل نمايد تا آن هنگام كه در روز جزا مسئول واقع ميشود جواب براي آن لحظه آماده داشته، تكليف خود را اداء كرده باشد:

«من دارم تكليف را از خودم برميدارم، به گفتن، شما مكلفيد كه با توجه به همه مصالحي كه داريد و ميكنيد عمل بكنيد. من ميگويم كه اين توطئه است براي اسلام.»43

چنانكه در ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي نيز همين تعبير را دارند كه «خدايا من تكليف خود را انجام دادم» و اينها همه بيانگر مسئوليتي است كه مكلف در مقابل خداوند خويش احساس ميكند:

بارالها! من تكليف فعلي خود را ادا كردم «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تكليف بعدي خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد.»44

و تمام هم و غم و كانون توجه او اداي تكليف است حتي پيروزي ظاهري بر خصم را مجوز زير پا گذاشتن تكليف نميداند و او در هر حال مكلف به اداي تكليف است و پيروزي نيز فرع بر اين نكته بوده، مسئوليت اصلي او اداي تكليف و بقيه امور متفرع بر اين قضيه ميباشد.

«... ما مكلف هستيم كوشش كنيم براي اينكه ما به تكليف خودمان عمل كرده بوديم و پيش خدا مسئوليت نداشتيم»45

و اين احساس مسئوليت، در تعابير امام ديگر نيز آمده است گهگاه آن را معادل تكليف بكار ميبرند يعني به جاي اينكه بگويند «تكليف دارم»، ميفرمودند: «مسئوليت دارم»:

«چون امر مهم است و من احتمال ميدهم كه يك وقت مسئوليتي به من متوجه باشد و من براي اداء وظيفه باز چند كلمه عرض ميكنم.»46

از سوي ديگر تعبير امام(ره) از توجه تكليف به اقشار مختلف، نيز ناظر بر مسئوليت بيشتر اين قشرها ميباشد يعني تكليف متوجه به هر كس شد، حال براساس قدرت بيشتر، مسئوليت او بيشتر ميباشد.

«عمده روحانيونند، اين قشري كه بيشتر از همه تكليف بر او متوجه هست روحانيون هستند.»47

در جاي ديگر نيز بعد از آنكه از اهميت تهذيب نفس و تكليف بودن آن سخن گفته و آن را بر همه افراد و مردم تكليف ميدانند امّا ابتدائاً آن را متوجه روحانيون، انديشمندان، علماء و خبرگان ملت ميدانند به جهت اينكه با توجه به قدرت فرهنگي و علمي و با توجه به اينكه خود را در معرض اين تكليف قرار دادهاند تكليف بيشتر و اولاً متوجه به آنهاست:

«اين تكليف ابتدائاً متوجه به اينهاست و همة مردم تكليف دارند لكن اينها خودشان را در اين معرض قرار دادند.»

3. عدم شرط غلبه بر خصم

مطلب بعدي در اين نظريه «عدم تضمين شرط غلبه بر خصم و موفقيت قطعي» ميباشد. اين نظريه، هرگز قول پيروزي قطعي صد درصد بر دشمن را نميدهد، البته لفظ پيروزي در اين ميان خود محتاج تعريف است زيرا مكلف پيروزي خود را در انجام تكليف و بر حق عمل كردن و حق بودن ميداند و اين مهم با انجام تكليف بدست ميآيد و بنابراين بعد از انجام تكليف او پيروز است خواه در مبارزه با خصم پيروز و يا مغلوب از كارزار بيرون آيد، امّا بهر حال اين نظريه به پيشبيني پيروزي صد درصد بر دشمن و پيروزي ظاهري را هرگز تقبل نميكند بلكه عملاً ممكن است مكلف عمل به تكليف كند و موفق نيز نباشد چنانكه بسياري از انبياء و اولياء و از جمله مبارزات حضرت عليj و حضرت سيدالشهداءj داراي چنين نتايج ظاهري بوده است. در بيان امام اين نكته با صراحت لهجه بيان شده است.

«ما تكليف شرعي داريم عمل ميكنيم و مقيد به اين نيستيم كه پيش ببريم براي اينكه آن را ما نميدانيم»

و در جاي ديگر نيز ميفرمايند:

«ما يك تكليفي داري ادا ميكنيم. ما به شرط غلبه قيام نميكنيم انبياء هم خيليشان، اولياء هم خيليشان قيام ميكردند و نميتوانستند به مقصد خودشان برسند.»48

«از اول من گفتهام كه ما به شرط اينكه پيروز بشويم در ميدان نيامدهايم.»49

پس در متن نظريه تكليف مسئله شكست پيشبيني شده است و اساساً شكست از دشمن و عدم موفقيت ظاهري قيام به عنوان يكي از دو حالت قهري نتيجه از قيام مورد بحث قرار گرفته است چنانكه امام با لفظ «اگر پيش برديم» و «اگر پيش نبرديم»، «توانستن» و «نتوانستن» از اين دو حالت نام بردهاند. امّا برغم همه اين مطالب، اميدواري زيادي براي پيروزي حتي ظاهري مؤمن و مكلف وجود دارد مخصوصاً با اعتقاد قلبي او مبني بر «تأييدات و امدادهاي غيبي» خداوند اين امر تقويت ميگردد.

4. امدادهاي غيبي

عنصر ديگر در «نظريه تكلف»، بويژه با توجه به خلوص انگيزه و اغراض مكلف كه به عنوان يكي از اجزاي سه گانه تكليف نام برده شد، عنصر «اعتقاد به امدادهاي غيبي و تأييدات پنهان و آشكار خداوند» مكلفين است مخصوصاً كه اين مسئله با وعدة صريح خداوندي مبني بر نصرت و ياري رهپويان راه خدا همداستان شده است آنجا كه ميفرمايد «ان تنصروالله ينصركم و يُثَبَّتْ اقدامكم ـ اگر خداوند را ياري كنيد خداوند نيز شما را ياري ميكند»50

پس عليرغم اينكه گفته شد تضمين صددرصد پيروزي و غلبه در اين نظريه وجود ندارد، امّا با توجه به اين مسئله امدادهاي غيبي و نيز با توجه به روحيه و انگيزههاي بسيار قوي موحد، اميد پيروزي بصورت بسيار جدي و اميدوار كننده در قيام خالصانه او وجود دارد بهمين منظور است كه امام ميفرمايند:

«چون براي خدا كار ميكنيد، پس موفق خواهيد شد.»51

بنابراين، در نظريه تصميمگيري براساس تكليف، از آنجائيكه فرد براي مقاصد خدايي قيام لله ميكند، نصرت و ياري و مددهاي غيبي خداوند چه بصورت تمهيد امكانات و چه به صورت تقويت روحي موحدان و مكلفان بر عكس تضعيف روحيه دشمنان يار و مددكار او خواهد بود و اساساً مكلف بايد روي آنها حساب جدي باز كند و قضاوت و ارزيابي خويش را صرفاً براساس ظواهر امور مبتني نكند. از اين جهت عنصر «توكل» و اتكال به خداوند دقيقاً در همين رابطه و در ارتباط حسن ظن و خوشبيني به خداوند و اعتماد به وعدة او مبني بر نصرت و ياري موحدين، مطرح ميگردد.

5. احدي الحسنيين و نتيجهگيري در هر صورت

بُعد ديگر مسئله تكليف كه يكي از مهمترين ويژگيهاي نظريه «تصميمگيري تكليفي» را تشكيل ميدهد مسئله شكستناپذيري آن و يا رسيدن به «احدي الحسنيين ـ (يكي از دو خوبي و نيكي) است يعني پس از اقامة تكليف و تلاش براي غلبه بر باطل دو فرض و دو صورت قهري پيش ميآيد كه تقريباً در تمام گفتار امام خميني(ره) كه در اين زمينه است طرح شده است «پيش بردن» و «پيش نبردن»، «توانستن يا نتوانستن»، «پيروزي، غلبه و يا شكست و مغلوب شدن» مثلاً حضرت امام هدفي را به عنوان تكليف خود دنبال ميكنند و آن اسقاط نظام شاهنشاهي و رژيم پهلوي است و در اين راه به انجام تكليف خود و قيام بر عليه آن اقدام كردهاند نتيجه چنين قيامي از دو حالت كلي خارج نيست يا موفق ميشوند كه شاه را بر كنار و قدرت را بدست گيرند و يا چنين موفقيتي بدست نميآيد حال در فرض اول كه پيروزي و نتيجه گرفتن آن آشكار است يعني نتيجه مضاعف گرفته شده است هم غلبه بر خصم برون و فراتر از آن انجام اداي تكلف و در فرض دوم نيز به جهت اينكه هدف اصلي انجام تكليف بوده و آن هم حاصل شده است پس فرض دوم نيز نتيجه بخش است عبارت امام چنين است:

من اينطور تشخيص دادم كه بايد اينكار را بكنيم

[حالت اول] اگر پيش برديم هم تكليف شرعي عمل كردهايم، هم رسيدهايم به مقصد

[حالت دوم] اگر پيش نبرديم به تكليف شرعيمان عمل كردهايم.52

پس در هيچ صورت طرف ضرر واقع نميشود، يا سود مضاعف را ميبرد، و يا سود عمل به انجام وظيفه تكليف را نكته ديگري كه در دنبالة بحث نتيجه گرفتن در دو حال مطرح ميگردد اين است كه چون هدف مكلف عمل به تكليف است لذا هدف، سويي دروني دارد يعني دستيابي به هدف فقط به خود مكلف بستگي دارد و بس، يعني دشمن در مسير او نميتواند مزاحمتي و ايجاد خللي كند، به عبارت ديگر هدف بيروني و مقصد خارجي را دشمن ميتواند خللي در راه رسيدن به آن براي مكلفين ايجاد نمايد امّا هدف دروني يعني عمل به تكليف را هرگز! بنابراين مكلف در حركات و تصميمگيريهاي خود دو هدف را تعقيب ميكند هدفي كه سويي دروني دارد و به اداي تكليف او مربوط ميشود. هدفي كه بيروني است و براساس همان تكليف، در پي دستيابي به آن است، هدف اصلي او انجام و اقامه تكليف است و رسيدن به هدف و مقصد خارجي فرع بر آن محسوب ميگردد و چون پيروزي او در اداي تكليف خلاصه ميشود از اين نظر بعد از تحقق تكليف، ديگر شكست متعلق چنين تصميماتي نميشود:

«ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل كنيم، تكليف ما، اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را، كشته بشويم، تكليف را عمل كردهايم، بكشيم هم تكلف را عمل كردهايم»53

بنابراين، هدف يعني «عمل به تكليف»، و «پيروزي» يعني رسيدن به هدف، پس هرگاه موفق به انجام تكليف شد همان لحظه، لحظة جشن پيروزي اوست، البته در اجزاي سه گانه تكليف گفته شد كه يكي از اركان مهم تكليف، انگيزه ناب و اخلاص است و آن انگيزه نقش مهمي در پيروزي عمل به تكليف عهدهدار است به عبارت ديگر در خصوص رابطه هدف و انگيزه بايستي گفت: انگيزه عامل حركت است و هدف غايت حركت، انگيزه دروني است هدف بيروني، انگيزه علت فاعلي است و هدف علت غايي است و هر دو در گفتار امام به يكديگر گره ميخورند وقتي غايات الهي شد انگيزهها نيز الهي ميشوند54 از اين رو در وصيتنامه سياسي ـ الهي چنين آمده است:

«رمز پيروزي را ملت ميداند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه اين دو ركن آن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي... و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.»55

حالت بحث انگيزه و هدف بروني، جايگاه خود را در نظرية تكليف باز ميكند يعني اهتمامِ مكلف به انجام تكليف است نه رسيدن به نتيجه:

«ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم، راستي مگر فراموش كردهايم كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه فرع آن بوده است!؟»56

يعني بعد از آنكه هدف و انگيزه دروني عمل به تكليف بود، ممكن است ما به هدف خارجي و مقصد مورد نظر مثلاً تشكيل حكومت اسلامي نرسيم اما ما پيروزيم زيرا در قاموس حضرت امام در خصوص تصميمگيري تكليفي، پيروزيها از انگيزهها شروع ميشود و نه در رسيدن به اهداف، پس هر لحظهاي كه براي رسيدن به اهداف الهي موفق به كسب انگيزههايي الهي و خلوص و لله قيام كردن شديم، همان لحظه ما به پيروزي دست يافتهايم از همين روست كه امام خميني(ره) به جستجوي مبدأ تمام شكستها و پيروزيها از درون انسان و انگيزههاي مكلفين پرداختهاند:

«اينكه ما براي خدا كار كرديم، وقتي براي خدا چيزي شد، اين پيروزيست خودش.»57

«خداوند همه شما را توفيق بدهد و همه ما را توفيق بدهد كه براي خدا كار بكنيم تا شكست در آن نباشد... كوشش كنيد كه كارتان براي خدا باشد از هيچ چيز باك نداشته باشيد خدا همراه شماست و كسي كه خدا همراهش است از هيچ چيز نبايد باك داشته باشد.»58

از اين جهت «نتيجهگيري» جايگاه مشخصي در تصميمگيري براساس نظريه تكليف دارد يعني در مواردي كه انجام امري و اقدامي براي انسان بطور تكليف مطرح است علم و يقين به نتيجه رسيدن آن اقدامات و عمليات و تلاشها لازم نيست حتي احتمال آن نيز ضروري نيست پس در اينگونه اقدامات و تصميمات پاسخ به اين سؤال كه آيا اين كوششها به نتيجه خواهد رسيد يا خير؟ ضرورتي ندارد، يعني تأثيري در تغيير تصميمِ مكلف بر انجام تكليف نخواهد گذاشت بلكه بر عكس بعضاً ديده شده كه به بيان امام(ره) علم و اطلاع به عدم حصول نتيجه نيز از آغاز بر شخص مشخص بوده است، با اين وجود به آن اقدام شده است عمل سيدالشهداء(ع) در برابر يزيد شاهد اين مدعاست:

«در همة مسائلي كه انسان اقدام ميكند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملي كه ميكند نتيجه حاصل ميشود؟ نميشود؟ آيا ميرسد به اين مقصدي كه دارد؟ نميرسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد ميرسد اقدام ميكند، اگر مطمئن نشد، اقدام نميكند.

يك قسم از مسائل هم هست. انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفي هست و نتايجي هم احتمال ميرود حاصل بشود و احتمال هم ميرود حاصل نشود. در اين مسائلي كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند ديگر لازم نيست علم پيدا كند. انسان دنبال اين است كه آن تكليفي كه به انسان شده است به آن تكليف عمل بكند»59

6. قاطعيت

يكي ديگر از ويژگيها و اثرات نظريه تكليف در تصميمگيري «قاطعيت» تصميم گيرندگان است. چنانكه اين ويژگي، به عنوان يكي از ويژگيهاي برجسته در انبياء و اولياي بزرگ الهي و از جمله حضرت امام(ره) مشهود است اين ويژگي در واقع از ركن انگيزه از نظرية تكليف سرچشمه و نشأت ميگيرد، به عبارت ديگر در جستجوي پاسخي براي اين قاطعيت در تصميم، چيزي جز خلوص آنها در تصميمگيريها و بيان خواستهها و تكاليف، نميتوان ذكر كرد يعني چون تصميمات و رفتارهاي آنها براساس احساس تكليف الهي و يا مستقيماً به اوامر الهي و خداوندي استوار بوده است، از اين جهت تصميمات آنها برگشتناپذير بوده است از اين رو آنها بر سر اصول هرگز اهل معامله و زدوبند سياسي نبودند «هنگامي كه ابوطالب عموي پيغمبر اكرم(ص)، پيام قريش را به آن حضرت ابلاغ كرد مبني بر اينكه حاضريم او را به پادشاهي برگزينيم، زيباترين دختران خود را به عقد او درآوريم و او را ثروتمندترين فرد خود گردانيم به شرط اينكه از سخنانِ خود دست بردارد در جواب فرمود:

«به خدا قسم اگر خورشيد را در يك كفم و ماه را در كف ديگرم قرار دهند هرگز از دعوت خود دست برنميدارم.»60 رمز آن قاطعيت در اخلاص آن حضرت نهفته بود:

«آن كسي [كه علي(ع)] ميگويد اگر عرب با هم مجتمع بشوند و با من چه بكنند، من بر نميگردم، براي اينكه قضيه، قضيه خداست آن چيزي كه مال خداست شكست در آن نيست، برگشت ندارد، برگشت به چه؟»61

و اما خود بارزترين نمونه تصميمات قاطع بود از اينجاست كه حضرت امام(ره) به مناسبتي در جواب آيتالله سعيدي كه ميگويد خدمت امام عرض كردم: «شما را تنها ميگذارند»! امام فرمود:

«اگر جن و انس يك طرف باشند و من يك طرف، حرف همين است كه ميگويم.»62

و قريب به اين مضمون در جاي ديگر ميفرمايند:

«اگر خميني يكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بتپرستي است ادامه ميدهد.»63

از اين جهت قاطعيت و برندگي در تصميمات ايشان بگونهاي برجسته مشهود است و عمل به تكليف و حفظ مكتب از جمله مسائلي است كه هرگز قابل گذشت و اغماض و نيز متعلق معامله واقع نميشود:

«از قضاياي ديگر انسان ميتواند صرف‌‌نظر كند، از خانهاش بگذرد، از اولادش صرفنظر كند از جهات ديگر بگذرد لكن از اسلام نميتواند بگذرد، هيچ كس حق ندارد كه از اسلام بگذرد.»64

7. الطاف الهي تكليف

ويژگي و برداشت ديگر تكليف در نگاه امام خميني(ره) اين است كه تكاليف الهي «الطاف الهي» است يعني برخلاف تصوري كه «از تكاليف» ممكن است به ذهن تبادر كند كه تكاليف توأم با مشقّت و زحمت است امام خميني(ره) در وراي اين مشقتها و سختيهاي امور و تكاليف، الطاف الهي را جستجو ميكنند:

«تمام تكاليف الهيه الطافي است الهي و ما خيال ميكنيم تكاليفي است، همهاش الطاف است چه تكاليف فردي كه براي هر نفري هست براي تربيت او، براي تكميل او، براي اينكه غير از اين راه، راه تكميل و راه ترقي نبوده است، درجاتي هست كه بدون اين راه نميشود به آن درجات رسيد. و چه تكاليف اجتماعي كه ما مكلف هستيم در اجتماع تكاليفي داريم و بايد به آن تكاليف عمل كنيم براي تنظيم اين اجتماع.»65

در كتاب اراده و طلب، نيز امام خميني(ره) بعد از بحث فلسفه احكام الهي و مطابقت آن با فطرت انسان همه تكاليف را نتيجه تفضّلات الهي بر بندگان ميداند تا بدينوسيله آنها را از زندان طبيعت آزاد و به جايگاه مقربين رهنمون سازد و سپس نتيجه ميگيرند كه بنابراين، «تكاليف الهي همه الطاف الهي است و داروهايي است ربّاني براي درمان روحهاي بيمار و پيامبران الهي اطباي نفوس و مربيان ارواحاند كه شاگردان حق را از تاريكيها به نور برند و از نقص به كمال رسانند.»66

بدين ترتيب يكي از تبعات و اثرات چنين باوري، رضايت به نتيجه مهما امكن ميباشد اگر در مبارزه يا بعد از انجام تمام مقدمات و تكاليف مقرره از سوي خداوند، به نتايج ظاهري ناگواري رسيد، برخورد او با مسئله، برخورد شاكرانه و رضايتمندانه است و در هر حال او راضي است از اين جهت در تصميمگيري تكليفي، «پشيماني از گذشته» و از عملكردها و تصميمات سابق جايي ندارد:

«ما در جنگ يك لحظه نيز نادم و پشيمان نيستيم»67

و علت اين امر و عدم پشيماني در تصميمات مكلف را حضرت امام(ره) در همين جا، تشريح ميكنند از آنجائيكه هر تصميم تكلف براساس تكليف بنا شده است و تكليف را به سامان رساندن خود هدف اصلي است از اين جهت نتايج ظاهري و دنيايي فرع بر قضيه است و از همين رضايت به نتيجه، بعد از انجام تكليف است كه ايشان عبارت «الخير في ما وقع» بهترين بيان براي زبان حال امام خميني است، مثلاً در ماجراي اختلافات بنيصدر رئيس جمهور وقت با ديگر مسئولين امام بعد از تلاشهاي فراواني كه براي حل اين مسئله مبذول داشتند و به نتيجه نرسيد و بناچار حكم به عزل بنيصدر دادند ميفرمايند:

«من واقعاً متأسفم از اينكه اين مسائل پيش آمد، من در مدتهاي طولاني زحمت كشيدم كه اين كارها پيش نيايد و نشود اينطور، لكن شد (الخير في ما وقع)»68

محدوديتها و نظرية تكليف

يكي ديگر از ويژگيهاي عمل براساس نظرية تكليف، مسئله محظورات و محدوديتهاي شرعي ـ انساني است. اين خصيصه بويژه در ارتباط نزديك با عملكردهاي دشمن از يك سو، و عدم اصالت دادن به پيروزي ظاهري به هر قيمت و تأكيد مكلف بر معيارهاي مكتبي از سوي ديگر برجسته ميگردد.

1. انواع محدوديتها

محدوديتها انواع و اقسام گوناگوني دارد مثلاً محدوديتهاي جسمي و بدني (به اصطلاح ژنتيكي)، محدوديتهاي امكانات و قدرت در بعد اجتماعي، محدوديتهاي قانوني و محدوديت حوزه اختيارات و تصميمگيري كه مخصوصاً در ساختارِ سازمانها و نظامها جلوهگر ميشود، البته محدوديت قانوني خود انواع و اقسامي دارد: محدوديت قانوني داخلي، كه ناشي از قانون اساسي و قوانين مصوبه توسط قوه قانونگذاري است. محدوديت قانوني منطقهاي كه نشأت گرفته از تعهدات يك كشور است و بوسيله انعقاد قرارداد بين خود و ديگر كشورها صورت ميپذيرد و بالاخره محدوديت قانوني بين‌المللي كه عبارت از تعهدات بين‌المللي يك كشور در قبال نظام بينالمللي است. البته روشن است كه قوانين و تعهدات بايد مغايرتي با موازين اسلامي نداشته باشد والا محترم نميباشد:

«هرچه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع گردن مينهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد ولو قانون اساسي باشد ولو الزامات بينالمللي باشد ما با آن مخالفيم.»69

اما محدوديتهاي مورد بحث در اينجا در دو قالب كلي به صورت محدوديتهاي انساني و محدوديتهاي شرعي تقسيم ميگردد، محدوديتهاي انساني: عبارت از محدوديتهايي است كه صرفنظر از اعتقادات و مذهب و گوناگوني عقايد، هر انسان بما انه انسان براي آن احترام قائل است و نقض آنها مستلزم نقض حقوق بشر و طبع انسان آنها را ناپسند و مكروه ميشمارد مانند بمباران مناطق شهري و مردم بيدفاع در جنگ.

محدوديتهاي شرعي اسلامي: محدوديتهايي كه از اعتقادات مذهبي ـ اسلامي سرچشمه ميگيرد و اين دسته از محدوديتها اعم از دستة قبل است يعني محدوديتهاي شرعي، محدوديتهاي انساني را نيز در برميگيرد و رعايت آنها به عنوان تكليف شرعي فرض ميشود. بعلاوه يك سري محدوديتهاي ديگر كه خاص شرع مقدس اسلام است و انسانهاي ديگر بما انه انسان معتقد به آنها و ملتزم به رعايت آنها نيستند مثلاً حرمت غيبت، تهمت، و در شكل كلي عدم مغايرت تصميمات با قوانين اسلام.

در آثار امام خميني بحث فراواني از محدوديتهاي شرعي ـ انساني شده است تذكر به رعايت اين محدوديتها (كه به اختلاف تعبير ميتوان آنها را «معصيت» ناميد) بويژه هنگامي كه دربارة دشمن و واكنش و عكسالعمل در برابر او و مقايسه عملكردهاي دو جبهه خودي و دشمن عيني ميشود.70 بطور نمونه حضرت امام به صورت قاعده كلي بيان ميكنند كه:

«ما با همه اشخاصي كه با ما مخالف هم هستند، به طور انسانيت عمل ميكنيم.»71

«هيچ رژيمي به اندازة اسلام، پايبند اخلاق و ارزشهاي انساني نيست»72

اين محدوديتها در آثار امام بطور بسيار مشخص در دو موضوع پايبندي رزمندگان اسلام در مقابل فقدان اين پايبندي از سوي دشمن در حمله به مناطق غير نظامي و مسكوني و نيز موضوع كيفيت رفتار با اسراء در دو جبهه در جريان جنگ ايران و عراق ديده ميشود اما ضمن مقايسه تطبيقي عملكرد ارتش عراق و ارتش ايران ميگويد:

«فرق است بين قواي مسلح ايران و قواي مسلح عراق... اين است كه اينها به اسلام فكر ميكنند و روي قواعد اسلام ميخواهند عمل بكنند و لهذا به شهرهايي كه دفاع ندارد به مردم بازار و به مردم و فقراي جاهاي ديگر كاري ندارند... لكن فرماندهان عراق از خدا بيخبرند، اعتقادي به اين مسائل ندارند و لهذا توي شهرها مياندازند بمب‌هايشان را.»73

و سپس در دنباله گفتار ضمن تصريح در وجود چنين محدوديتهايي، از محظورات خودي و دست بسته بودن مكلفين بواسطه قواعد اسلام و دست باز بودن دشمن و عدم پايبندي دشمن به اصول اعتقادي اسلام و فراتر از آن حتي به اصول انساني ميگويند:

«ما دستمان بسته است از اين جهت كه نميخواهيم مردم عادي و بيگناه تلف شوند و آنها دستشان باز است از باب اينكه اعتقاد به آن چيزهايي كه در اسلام مطرح است، آن چيزهايي كه «بما انه انسان» ميفهمد، آن چيزهايي كه شرف انسان اقتضا ميكند آنها اين مسائل پيششان مطرح نيست آنها همان پيش بردن، رفتن و اين طور چيزها»74

و در نمونه بارز ديگري از بيان اين محدوديتها، و مقايسة رفتار رزمندگان اسلام با اسراي عراقي و در مقابل رفتار ارتش عراق با اسراي ايران سخن ميگويند:

«اسراي بسياري از آنها داريم، پناهندگان بسيار از آنها داريم، لكن با اسرا عملي كرديم كه هيچكس با اسراي خودش آن عمل را نميكند. ما مثل برادرهاي خودمان با آنها عمل كرديم در صورتي كه اسرايي كه آنها از ما گرفتند در تحت شكنجه هستند.»75

و در جاي ديگر چنين آمده است:

تعهد به اسلام راستين اقتضا ميكند تا رزمندگان اسلام به اسراي جنگي و پناهندگان، با عطوفت و فتوت و به گونهاي اسلامي رفتار كند كه بحمدالله ميكنند هر چند صدام و صداميان بر خلاف اينان رفتارشان غيرانساني و سبعانه باشد.76

«اينهايي كه قدرت دارند بايد حفظ جهات انسانيت را، جهات اسلاميت را بيشتر از ديگران بكنند و قدرت را در محلش خرج كنند، تجاوز از محلّش نشود.»77

2. محدوديت يا مصونيت و مصلحت

در موضوع محدوديت، نكات ديگري نيز شايان توجه است بويژه اينكه مكلف و موحد طرف خسارت واقع نخواهد شد به دلائل مختلف: اينكه اين محدوديتها در واقع مصونيتهاست و در راستاي منافع مكلف قابل ارزيابي است. استاد مطهري ضمن طرح اين مطلب در قالب بحث تقوا چنين نتيجه ميگيرد كه «تقوا محدوديت نيست مصونيت است و اگر اسم آن را محدوديت بگذاريم محدوديتي است، عين مصونيت» و در ادامه ميگويد: «نام محدوديت را روي چيزي ميتوان گذاشت كه انسان را از هويت و سعادتي محروم كند، اما چيزي كه خطر را از انسان دفع ميكند و انسان را از مخاطرات صيانت ميكند او مصونيت است نه محدوديت»78 به بيان ديگر روح و روان را از آلودگيها محافظت ميكند.

امام(ره) نيز ضمن ذكر محدوديتهاي اسلام براي انسان از اين محدوديتها به مصلحت تعبير ميكنند و در واقع اين محدوديتها را مصلحتها ميدانند، مصلحتهايي كه خداوندِ خالق انسان و عارف به سعادت و رموز خوشبختي او، در شكل قوانين و تكاليف كه بخشي از آن شامل «نبايدها» ميباشد ترسيم كرده است:

«اسلام اگر محدوديتي براي مردان و زنان قائل شده است همه به صلاح خودتان بوده است و تمام قوانين اسلام چه آنهايي كه توسعه ميدهد، چه آنهايي كه تحديد ميكند همه به صلاح خود شماست.»79

و در جاي ديگر قريب به همين مضمون ميفرمايند:

«اسلام اگر محدوديتي براي زنان و مردان قائل شده است همه به صلاح خودشان بوده است.»80

و از همين روست كه مكرر از تكاليف الهي، كه قسمتي از آن محدوديتها و نبايدهاست، به عنوان الطاف الهي خداوند بر بشر نام ميبردند81 يعني در آنها مصلحتي پنهان ميباشد و ممكن است در كوتاه مدت آن مصلحت براي ما مبهم باشد و بخشي از آنها در درازمدت مصلحت بودن خود را نشان ميدهد.

3. بيعرضگي در استفاده از وسايل و راههاي حلال و مشروع

و آخرين نكتهاي كه در زمينه محدوديتها، در بيانات امام خميني(ره) ميتوان به آن پرداخت اين است كه بسياري از مشكلات ما، هيچ ارتباطي به محدوديتهاي شرعي ـ انساني (براي جبهه حق و عدم وجود آن محدوديتها براي دشمن) ندارد بلكه آنها به بيعرضگي مكلفان در استفاده از وسايل و راههاي مجاز و حلال مربوط است، به عبارت ديگر ما حتي در همان موارد هم كه شرع مقدس دست ما را باز گذاشته و جايز شمرده و فراتر از آن تأكيد بر آن كرده است، يا اصلاً استفاده نميكنيم، يا استفاده كامل و به وجه احسن نميكنيم. به بيان امام، «ضعف ما در راستگويي» به عنوان مثال يكي از نارساييهاي مبارزه تبليغاتي ما با دشمن است همچنانكه ايشان در خصوص جنگ و تجاوز نظامي عراق به ايران و تبليغاتِ دشمن در معرفي ما به عنوان آغازگر جنگ ميگويند:

«ما متاع خودمان را تبليغ نكرديم و تجاوزاتِ ديگران را بر خودمان [را] تبليغ نكرديم و آنها... تبليغ كردند و ما را معرفي كردند كه اول آنها به ما حمله كردند و ما حق خودمان را، دفاع از خودمان ميخواهيم بكنيم، اينها براي ضعف تبليغات است و قدرت آنها بر دروغ گفتن و ضعف ما در راست گفتن.»82

قدرت و نظرية تكليف

يكي ديگر از اركان تصميمگيري كه در رابطه با نظريه تكليف بطور جدي مطرح ميگردد مسئله قدرت است، رابطه قدرت و تكليف چگونه رابطهاي ميباشد و قدرت و تصميم چگونه با يكديگر پيوند ميخورند؟

در يك تقسيمبندي كلي، ميتوان قدرت را بر دو نوع مادي، ملموس و معنوي، روحي، غيبي تقسيمبندي كرد كه در ميان قدرتهاي فوقالذكر، در حركتها و تصميمگيريهاي سياسي حضرت امام خميني(ره) عنايت بسيار ويژهاي به قدرت افكار عمومي و مردم و نيز قدرت ايمان و اتكال به خدا و معنويت شده است، از اين روست كه قيام و حركت امام خميني(ره) همچون حركت انبياي عظام از بيداري مردم آغاز ميگردد و با اين بيداري، قدرتي ايجاد ميگردد كه هيچكس و هيچ كشور و ارادهاي توان مقاومت در برابر آن ندارد، چرا كه اراده ملتها و قدرت ناشي از آن رقم زننده سرنوشت و نتيجه و غلبه كننده بر ديگر قدرتهاست:

«اگر ملتها چيزي را خواستند، تحقق پيدا ميكند، ملت ما خواست كه آن حكومت حائر دو هزار و پانصد ساله در ايران نباشد و همانطور شد و خواست كه دست ابرقدرتها از ايران كوتاه باشد و كوتاه شد.»83

نويسنده كتاب نهضت امام خميني(ره) در كتاب خود، به نقل صحبتهايي از امام در دي ماه سال هزار و سيصد و چهل و يك ميپردازد كه اين نظر را با صراحت بيشتري بيان ميكند. امام در اين بيانات توصيه به استراتژي بيداري مردم در قبال توطئهها و دسيسههاي شاه مينمايند و با جرأت بيان ميكنند كه با تحقق اين بيداري حتماً شاه را شكست خواهند داد، چرا كه ما نميخواهيم به جنگ او با توپ و تانك برويم كه ميگوئيد از ما ساخته نيست و مشت با درفش تناسبي ندارد و در ادامه مطلب ميگويند: «بزرگترين كاري كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آنوقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آنان نميشود»84 و از همين روست كه تبليغات و بيدارگري مردم در داخل و خارج مورد عنايت تام امام خميني(ره) قرار گرفته است كه در جاي خود به آن پرداخته ميشود.

قدرت ديگر در نگاه امام خميني(ره) «قدرت ايمان» و اتكال به خداوند و امدادهاي غيبي است كه از سويي حقيقتاً موحد را از لحاظ روحي چنان تقويت ميكند كه يك فرد، توان و قدرت ده برابر و بيشتر را پيدا ميكند (كه بحث آن در فصل دوم بخش روحيه گذشت) و از سويي واقعاً براساس اعتقادات و باورهاي خود و ايمان خود به وعده الهي، يقين دارد كه خداوند او را ياري ميكند پس از مشكلاتي كه در راه خدا برايش حادث ميگردد نميهراسد: «ان تنصروا الله ينصُركُم» ـ (اگر خداوند را با گام نهادن در راهش، ياري كنيد، خداوند نيز شما را ياري ميكند):

«مادامي كه اين مطلب در بين شما باقي است ـ توجه به خدا و ياري خواستن از مبدأ قدرت ـ شما قدرتمند هستيد»85

از اين جهت موحد معتقد است كه مبدأ همه قدرتها، اعم از قدرتهاي سياسي، نظامي، اقتصادي، تبليغاتي...، خداوند است و وقتي او در راه خداوند و براي كسب رضايت او، گام بردارد مطابق وعده صريح خداوند امدادها و لشگرهاي غيبي و امكانات غيبي به نصرت و ياري او ميشتابند پس موحد بطور جدي پاية محاسبات خود را در تصميمگيريهاي خود بر اين فرض مينهد. پس حسابگري مادي و حسابگري ايماني در ارزيابي قدرت و امكانات داراي مباني مختلف و تحليلهاي گوناگوني ميگردد.

در ارزيابي امكانات و قدرت چه در بُعد نيروهاي خودي و چه در بُعد نيروهاي دشمن، كه بخش مهمي از تحليل و تصميمگيري افراد را تشكيل ميدهد اشخاص به حسب جهانبيني خويش به دو نوع مادي و الهي تقسيم ميپذيرند و تحليلهاي افراد نيز هم سو و متناسب با جهانبيني و اعتقادات آنها خواهد بود از اين جهت تحليلهاي مادي ـ تجربي تنها در فضاي علل و عوامل مادي و ملموس دور ميزنند و بر همين اساس امكان موفقيت و دسترسي به هدف و يا عدم آن، در يك حركت سياسي مورد ارزيابي قرار ميگيرد. از اين رو بسياري از امور قضايا، ممتنع الوقوع ميگردند: امّا يك فرد داراي مكتب الهي كه دايره هستي را در شهود و عوامل مادي خلاصه نميكند بلكه به جهان غيب و عوامل معنوي در كنار عوامل مادي و در طول آنها اعتقاد دارد و نيز وعده خداوند بر نصرت و ياري او را باور دارد، تحليل چنين فردي از امكانات با خوشبيني همراه خواهد بود و از همين جاست كه در مقابل تحليل پديدههايي همچون انقلاب اسلامي ايران تحليلگران مادي غافلگير ميشوند چرا كه تئوريهاي مادي آنها قادر به تفسير و توجيه اينگونه پديدهها نيست امام اينگونه ميفرمايند:

«آنها حساب ماديات را كرده بودند، حساب ايمان را نكرده بودند. روي قواعد مادي صحيح ميگفتند و آنها حساب ماديات را كرده بودند، روي قواعد مادي همين بود كه ميگفتند، ما هيچ نداشتيم، يك مشتِ خالي بود، آنها همه چيز داشتند لكن قدرت ايمان آمد.»86

و بدينسان و با تفصيل و تصريح بيشتر، تحليل انقلاب را با تغيير افكار و تحول دروني مردم آن هم همه آحاد ملت ايران همراه و آن را خارج از حيطة قدرت بشر تلقي ميكنند:

«اين دست غيب است كه اين تحولات را در كشور ما ايجاد كرده است اگر شما گمان كنيد كه تمام بشر و تمام قواي انساني جمع بشوند و بتوانند يك قلب را تحويل و تحول بدهند، هرگز نخواهند شد اين خداست كه در يك شب، خانه قلبهاي اين ملت را متحول كرد و تمام اين ملت را در مقابل آن قدرتهاي بسيار عظيم شيطاني به ايستادگي واداشت و دست قدرتها را از كشور شما كوتاه كرد.»87

 

منبع:

مباني تصميم گيري سياسي از ديدگاه امام خميني(ره)، احمد برزگر، بخش سوم، ص 219-163.

 

پينوشتها:

1. براي بررسي بيشتر. ر.ك: به دو گفتار، مقاله اجتهاد در اسلام، از استاد مطهري.

2. پيام به روحانيت3/12/67.

3. منشور برادري، 10/8/67.

4. پيام به روحانيت، 3/12/67 به نقل از «انوار تابان ولايت»، ص 145.

5. همان.

6. صحيفه نور، ج 19، ص 130، 1/1/64.

7. همان.

8. پيام به روحانيت در تاريخ 3/12/67 «انوار تابان ولايت»، ص 127.

9. صحيفة نور، ج 9، ص 266، 11/7/58.

10. همان.

11. صحيفة نور، ج 7، ص 78، 21/3/58.

12. همان، ج 17، ص 147، 18/10/61.

13. همان، ج 7، ص 42، 11/3/58.

14. همان، ج 7، ص 191، 23/3/58 و در ص 250 از ج 7 نيز همين مطلب را متذكر ميشوند.

15. همان، ج 17، ص 202، 12/11/61.

16. همان، ج 10، ص 286، 24/9/58.

- علاوه بر شاهد فوق الذكر، امام خميني(ره) در ج 15، ص 10، 25/3/60 نيز از اين مسئله يعني مشكل موضوعشناسي دشمن، كه مبدل به مشكل تكليفشناسي در مقابل او ميگردد، اشاره ميكنند.

17. صحيفه نور، ج 12، ص 6، 22/12/58.

18. همان، ج 17، ص 43، 16/11/59.

19. همان، ج 19، ص 34، 4/6/63.

20. همان، ج 5، ص 205، 3/1/58.

21. همان، ج 9، ص 205، 4/7/58.

22. رابرت دال در كتاب تجزيه و تحليل جديد علم سياست، يكي از علل بيحسي و بيتفاوتي سياسي افراد را انتظار عمل و نتيجه از سوي ديگران ميداند. به بيان ديگر وقتي خود ببيند بدون مشاركت او نيز نتيجه مطلوب او حاصل ميشود ميل به رفتار سياسي او كاهش مييابد.

23. وصيتنامه سياسي ـ الهي، بند «ي»، ص 22.

24. صحيفهنور، ج 7، ص 152، 30/3/58.

25. همان، ج 15، ص 64، 13/4/60.

26. همان، ج 10، ص 77، 7/8/58.

27. همان.

28. تفسير سورة حمد، امام خميني(ره)، ص 36.

29. صحيفه نور، ج 9، ص 279، 18/7/58.

30. همان، همان صفحه.

31. ر.ك. همان، ص 279.

32. همان، ص 280.

33. همان، ج 19، ص 254و255، 19/9/64.

34. چهل حديث، امام خميني(ره)، حديث بيستم، ص 283.

35. صحيفه نور، ج 8، ص 65، 17/4/58.

36. همان، ج 15، ص 78، 11/5/60.

37. همان، ج 7، ص 38و37، 10/3/58.

38. همان، ج 14، ص 139، 28/12/59.

39. پيام روحانيت، 3/12/67.

40. صحيفه نور، ج 19، ص 130، 1/1/64.

41. همان، ج 19، ص 240، 9/8/64.

42. همان، ج 19، ص 161، 16/2/64.

43. همان، ج 7، ص 38و37، 10/3/58.

44. همان، ج 1، ص 28و27، تاريخ 1341 و در موارد ديگري نيز اين تعابير آمده است، ج 6، ص 255، ج 15، ص 79 و پيام امام در 10/8/67.

45. همان، ج 12، ص 163، 20/3/59.

46. همان، ج 12، ص 5، 22/12/58.

47. همان، ج 19، ص 154، 16/2/64.

48. همان، ج 13، ص 33و32، 28/5/59.

49. همان، ج 16، ص 240، 16/5/61، ر ايضاً ر.ك: به همان مدرك ج 12، ص 163، 20/3/59.

50. محمد، 7.

51. صحيفه نور، ج 14، ص 50، 18/11/59.

52. همان، ج 15، ص 78، 11/5/60.

53. همان، ج 13، ص 107، 8/7/59.

54. براي مطالعه بيشتر به چهل حديث، امام خميني(ره)، ص 284و283 مراجعه كنيد.

55. وصيتنامه سياسي ـ الهي ـ بند.

56. پيام روحانيت، 3/12/67.

57. صحيفه نور، ج 5، ص 61، 19/11/57.

58. همان، ج 10، ص 214، 11/8/58.

59. صحيفه نور، ج 3، ص 182، 27/8/57.

60. جهانبيني اسلامي، وحي و نبوت، استاد مطهري، ص 150.

61. تفسير سوره حمد، امام خميني(ره)، ص 37.

62. زيطلبگي، نهضت زنان مسلمان، ص 3.

63. صحيفه نور، ج 20، ص 113، 6/5/66.

64. همان، ج 7، ص 78، 21/3/58.

65. همان، ج 1، ص 256و255، 10/10/56.

66. اراده و طلب، امام خميني(ره)، ص 157.

67. پيام به روحانيت، 3/12/67.

68. صحيفه نور، ج 15، ص 82، 11/5/60.

69. همان، ج 1، ص 17، 11/9/41.

70. براي پيگيري بحث در علم سياست رجوع شود به تئوري تعامل متقابل «interation».

71. صحيفه نور، ج 13، ص 270، 19/10/59.

72. همان، ج 14، ص 53.

73. همان، ج 13، ص 107، 8/7/59.

74. همان.

75. همان، ج 14، ص 68، 22/11/59.

76. همان، ج 16، ص 102، 12/1/61.

77. همان، ج 18، ص 159، 15/1/62.

78. دو گفتار، استاد مطهري، مقاله تقوي، ص 28.

79. صحيفه نور، ج 11، ص 254، 12/11/58.

80. همان، ج 5، ص 154، 15/12/57.

81. همان، ج 1، ص 255، 10/10/56.

82. همان، ج 14، ص 43، 16/11/59.

83. همان، ج 14، ص 25، 4/11/59.

84. نهضت امام خميني(ره)، سيدحميد روحاني، ص 277.

85. صحيفه نور، ج 15، ص 242، 11/9/60.

86. همان، ج 7، ص 117، 25/3/58.

87. همان، ج 15، ص 228، 3/9/60.