زلال بود، به زلالي آبهاي قنات و شيرين به شيريني خرماهاي شهري كه مردمانش با آب وضو نخلهايشان را آبياري ميكردند، دستاني داشت چون واحههاي دلِ كوير كه هر گرسنهاي را سير و هر تشنهاي را سيراب و هر خستهاي را آرامش ميبخشيد، سخاوت او به گونهاي بود كه در روزگار قحطي، بخشي از زمينهاي مرغوب خود را فروخت و براي فقرا نان تهيه كرد. او كه اهل معنا بود، هرگز نه دكاني باز كرد و نه به ديگران حتي زير عناوين مقدس اجازه ميداد دكاني باز شود اما با اين حال خود اهل معنا بود...