در تاريخ صدر اسلام، يکي از کساني که به گمان باطل خويش ميخواست در جريان حق و باطل بيطرف بماند و راه ميانه بپيمايد و بر مرز ميان امام اميرالمؤمنين علي (ع) و اصحاب جمل و معاويه گام بردارد، عبداللهبن قيس مشهور به ابوموسي اشعري بود. وي بسيار جامدتر، سادهلوحتر و جاهلتر از آن بود که زمينگير دشمن فتنهگر نشود و از حق رويگردان نگردد. به هر حال، جمود و جهالت ابوموسي کار دست وي داد و او را واداشت تا علي (ع) را رها کند و در جايگاه فرمانداري کوفه در جريان جنگ جمل و در موضع حکميت، در جنگ صفين فريب دشمن را بخورد و در نتيجه فتنهاي را در عالم اسلام رقم بزند که آثار شومش تا قيامت بر جاي بماند و چهره بدمنظر او را از آنچه بود، کريهتر و زشتتر بنمايد. نقش ابوموسي از او نماد جمود و جهالت ساخت و نشان داد که نظر مولي اميرالمؤمنين علي(ع) به حق بود که ابوموسي را لايق فرمانداري و جايگاه حکميت نميدانست. امّا چه کند مولي که گرفتار جُهّال و جامدعقلان بود!؟ در اين مورد و جهت آشنايي با ابعاد فکري ابوموسي و مسائل پيرامون آن گفتگويي با حجتالاسلام والمسلمين دکتر رهنمايي انجام دادهايم که توجه شما را به آن جلب ميکنيم...