بوي سيب چشم‌هايت آشناست

  • warning: Missing argument 1 for t(), called in D:\WebSites\nashriyat.ir\themes\tem-nashriyat\upload_attachments.tpl.php on line 15 and defined in D:\WebSites\nashriyat.ir\includes\common.inc on line 962.
  • warning: htmlspecialchars() expects parameter 1 to be string, array given in D:\WebSites\nashriyat.ir\includes\bootstrap.inc on line 869.

مرضيه رجبي طوسي

مادران و پدران ايراني، از گذشته‌هاي دور تا به حال، در شب‌هاي سرد چلّه، نوروزها و پاي گهواره‌ها، به همراه لالايي‌هاي شبانه‌شان، با افتخار اشعار بزرگان را زير لب زمزمه مي‌کردند. ما، همان بچه‌ها، وقتي بزرگ‌تر شديم؛ با اسطوره‌هاي بزرگ شاهنامه‌ احساس غرور و پشتگرمي کرديم. بادي به غبغب انداختيم و نخواستيم بپذيريم که شاهنامه با چاشني‌ تخيّلات ذهني و افسانه‌پردازي‌هاي فردوسي خلق شده. ما خود را از تبار همان رستم پهلوان دانسته و سعي کرديم در زندگي «نوشدارو پس از مرگ سهراب» نباشيم. ما آموختيم؛ همچون «آرش کمانگير» حافظ هر وجب از خاک عزيزمان باشيم. با اشعار شاعر روشندل؛ رودکي بزرگ، سر ذوق آمديم و با غزليات زيباي حافظ و سعدي، حال و هواي دل تپيدن و عشق‌ورزي را تجربه کرديم. گاه با تلنگرهاي صائب به خودمان آمديم؛ وقتي هم که کمي احساس غريبي کرديم با واژه‌هاي صوفي، محتسب، داروغه، خمار، ساقي، ميخانه ...؛ ديديم باز «بوي خوش آشنايي» به مشام مي‌رسد و قيصر امين‌پور، سلمان هراتي، سهراب سپهري، جلال آل‌احمد و خيلي‌هاي ديگر با همان فرهنگ و ادب اصيل ايراني و همان ميراث ارزشمندي که از گذشتگان وام گرفته بودند و باعث مباهات ما بودند؛ اما هم‌زبان و هم‌نوا با ما دست به قلم شدند...